در واقع، حکومت‌ها تلاش دارند با آموزش و مهارت‌افزایی، همه اقشار جامعه در همه حوزه‌های مختلف اعم از تولیدی و خدمات و دولتی و خصوصی را به سمت اثرگذاری بهینه سوق دهند.

برای نیل به این هدف، در گام نخست کشورها باید بعد از نیازشناسی و احصاء چالش‌های موجود و آینده جامعه بومی، در حوزه تربیت نیروی انسانی فعال شوند و برای هر نیاز و چالشی چه در حال و چه در روند توسعه‌ای کشور، نیروی انسانی خبره و متخصص را تربیت کنند.

ایران بعد از انقلاب با همین نگاه در حوزه آموزش و تربیت نیروی انسانی اقدامات جدی را انجام داد اما به دو دلیل عمده نتیجه حاصل شده با اهداف از پیش تعیین‌شده تطابق کافی نداشت و حتی در برخی بخش‌ها کاملاً در تضاد بود.

دلیل اول، عدم توجه به نیازهای واقعی بود. در واقع به دلیل احصاء نادرست نیازهای واقعی، رشته‌های دانشگاهی به صورت کاملاً بی‌برنامه ایجاد شده و توسعه یافتند. به همین خاطر بود که نظام آموزشی در رشته‌های مختلف روندی سینوسی را طی کرد؛ در برخی اوقات متقاضی برای یک حوزه خاص بیش از مقدار استاندارد بود و در برخی موارد بسیار کمتر. 

دلیل دوم اما فقدان یک برنامه راهبردی و دقیق برای استفاده از این ظرفیت ایجاد شده بود؛ به طوریکه اشتغالزایی برای این حجم از دانش‌آموختگان (که برای هر کشوری یک مزیت محسوب می‌شد) به دغدغه و چالش دولتمردان تبدیل شد و آنها نتوانستند از خروجی‌های دانشگاه و مراکز علمی و پژوهشی، به طور بهینه استفاده کنند. این در حالیست که همچنان در صنعت و دیگر بخش‌های تولیدی و خدماتی کشور، فقدان حضور افراد متخصص و خبره قابل لمس است. 

به هر حال، امروزه ایران ۸۰ میلیون نفری در شاخص تعداد دانش‌آموختگان دانشگاهی با چین ۱.۵ میلیارد نفری و ایالات متحده با جمعیتی نزدیک ۳۵۰ میلیون نفر، رقابت می‌کند و از این حیث در رده‌های بالای جدول جهانی قرار دارد و ضروری است هم برای جلوگیری از مهاجرت این سرمایه‌های منحصربفرد و هم تحقق توسعه پایدار، اقدامات جدی در حوزه ظرفیت‌سازی برای اشتغال موثر این افراد طراحی، تدوین و اجرا شود.