به گزارش اکونا پرس،

در مطلب زیر به معرفی برخی از افراد مشهور تاریخ پرداخته ایم که اسامی آن‌ها را می‌شناسید، اما ممکن است هرگز به هیچ وجه وجود خارجی نداشته اند، حداقل در فرمی که همه می‌پندارند.

مولان (Mulan)
از قرن ها پیش از آن که کمپانی دیزنی، افسانه «مولان» را به کودکان غربی و سپس تقریبا به همه دنیا معرفی کند، دیرزمانی بود که او مقوله بزرگی در ادبیات و تاریخ چین به حساب می آمد. داستان یک دختر جنگجو که به جای پدر بیمارش، در لباس مردان مبارزه می کرد، حکایت خارق العاده از قدرت زنانه است. اما شواهدی که دلالت بر واقعیت داشتن شخصیت او می کند بسیار نادر هستند.
کتابی در مورد «زنان در تاریخ چین» اشاره می کند که شاید افسانه مولان بر اساس شخصیت «وِی هواهو» (Wei Huahu) که یک جنگجوی زن واقعی در تاریخ چین بوده است، بنا شده باشد، با این حال مدرکی در دست نیست که «هواهو» با لباس مردانه در جنگ ها شرکت می کرده.
از نظر زمانی، اولین سند معتبری که درباره مولان وجود دارد، شعرِ کهنِ «نبرد مولان» است اما این شعر مشخص نمی کند که او در چه دوره ای زندگی می کرده، جزئیات بسیار جزئی از جنگ هایی که او واقعا در آنها شرکت داشته است ارائه می کند، و در سرتاسر شعر حتی یک بار هم به نام کامل او اشاره نمی شود، فقط «مولان»! خیلی مبهم!
یک سند تاریخی دیگر به نام «زنان مشهور تاریخ ابتدایی چین» توسط شخصی به نام «لیو زیانگ» (Liu Xiang) در سال 18 قبل از میلاد نوشته شده است که شامل زندگینامه 120 زن مشهور چین باستان می باشد. به «مولان» که قاعدتا از اکثر آنها مشهورتر است، هیچ اشاره ای نشده. قبول، او احتمالا چندین قرن بعد از این که لیو زیانگ کتاب خود را برای اولین بار منتشر کرده، می زیسته است؛ اما انتهای کتاب شامل بخشی است به نام «زندگینامه های مکمل» که در طول قرن ها پس از اولین انتشار، به تدریج توسط اشخاص مختلف به کتاب اصلی اضافه و تکمیل شده است اما هیچ کس زندگینامه ای به نام «مولان» به آن اضافه نکرده است، در حالی که در صورت واقعی بودن چنین شخصیتی امکان نداشت از قلم بیفتد!

ویلیام شکسپیر (William Shakespeare)
مطمئنا «ویلیام شکسپیر» بزرگ واقعی بود، درست است؟ او آثاری دارد (آثار بسیار!) و حتی پرتره آن مرد موجود است؛ چگونه می تواند واقعی نباشد؟ شگفت آور است اما به سادگی بسیار! گروه کثیری از مردم معتقدند «ویلیام شکسپیر» یک نام مستعار بوده است، و هویت واقعی کسی که واقعا این داستان ها و نمایشنامه های تحسین برانگیز را نوشت، ممکن است در میان اوراق بیشمار تاریخ پنهان مانده باشد.
مارک تواین می نویسد: «وقتی در موردش فکر می کنی واقعا حیرت انگیز است که می توانی اسامی 500 نویسنده انگلیسی، ایرلندی و اسکاتلندی را از زمان حاضر تا قرون وسطی ردیف کنی، 500 نام که می شود به تاریخ دقیق شان، زندگینامه های شان و جزئی ترین موارد در مورد آنها رجوع و اطلاع کسب کرد به جز مشهورترین و نام آورترین و برجسته ترین شان از هر نظر؛ شکسپیر!» و ادامه می دهد «شاید به خاطر این که شکسپیر هیچ تاریخچه ای برای ثبت و ضبط نداشته است!»
البته صدها زندگینامه درباره شکسپیر نوشته شده است اما «تواین» اعتراض می کند که همه آنها بر اساس حدسیات نوشته شده اند.
در حقیقت مردی به نام ویلیام شکسپیر وجود داشته است، اما در مورد او اطلاعات کمی در دست است. حتی نمی دانیم که نوشتن را کجا آموخته و از کجا فارغ التحصیل شده است. تنها 6 نمونه از دستخط او باقی است که هر کدام هم با دیگری متفاوت است و هیچ کدام هم جزئی از یک نمایشنامه یا اشعار شکسپیر را در بر ندارد. شاید کسی که واقعا نام شناسنامه ای اش «ویلیام شکسپیر» بوده، سوادی بیشتر از نوشتن یک لیست خرید روزانه نداشته است!
پس این همه اطلاعات درباره «قانون» و «تاریخ» و «ایتالیا» و «لاتین» و «یونان» و سایر اطلاعات و دانش هایی که نمایشنامه های شکسپیر انباشته از آنهاست، از کجا آمده اند؟!
مشخص نیست که شکسپیر «واقعی» چه کسی بوده است؟ در طول سال ها نامزدهای زیادی مانند فرانسیس بیکن (Francis Bacon)، بن جانسون (Ben Johnson) و کریستوفر مارلو (Christopher Marlowe) وجود داشته اند اما هیچ یک از این فرضیه ها اثبات نشده است.
یکی دیگر از احتمالاتی که بیشتر جنبه واقعیت دارد مربوط به شخصیتِ مبهم «ارلِ* آکسفورد» (Earl of Oxford)، به نام «ادوارد د وور» (Edward de Vere) است.
آقای «جیمز توماس لونلی» (J. Thomas Looney)، یک معلم مدرسه بود که در تمام طول عمر به یافتن شخصیت حقیقی کسی که آثار شکسپیر را از خویش به جا گذاشته است همت گماشت؛ او حقایق بسیاری در مورد این مرد کشف کرده است.
آقای «Vere» اشعاری می نوشت که شبیه اشعار «شکسپیر» بود. بر اساس این تئوری «Vere» از یک نام مستعار استفاده می کرد چرا که به عنوان فردی از طبقه اشراف دون شأن خویش می دانست که در امور رده پایینی (البته از نظر طبقه اشراف) مثل «نمایشنامه نویسی» مشهور شود. وقتی که او درگذشت، دوستداران نوشته هایش، نمایشنامه هایش را با یک نام مستعار که شاید از فردی معمولی و درگذشته مانند «ویلیام سکسپیر» به عاریت گرفته باشند، منتشر کردند.

رابین هود (Robin Hood)
رابین هود، قهرمان افسانه ای مردم انگلیس! او با گروه خلافکاران خویش در جنگل شروود می زیست و به خاطر غارتِ اغنیا و بخشش به فقرا در میان مردم عادی محبوبیت بسیار یافته بود و نیز از شاهزاده «لیدی ماریان» (Lady Marian) دلربایی کرده بود.
داستان ها قطعا فریبنده هستند، اما رابین هود یک شخص واقعی بود یا این که بر اساس زندگی یک شخصیت واقعی ساخته و پرداخته شده بود؟ هرگز به یقین نمی توان شخصیتی را در تاریخ انگلستان یافت که بتوان گفت شخصیت رابین هود بر اساس شخصیت او ساخته و پرداخته شده است. داستان ها یا کاملا خیالی هستند یا با ترکیبی از عناصر گرفته شده از شخصیت های مختلف تاریخی به وجود آمده اند.
از آنجا که در قرن های سیزده و چهارده میلادی نام رابین هود محبوبیت زیادی در میان عامه مردم تهیدست و تحت ستم انگلستان یافته بود، خلافکاران زیادی خود را رابین هود نامیدند. با این وجود بعضی تاریخ شناسان حدس می زنند که رابین هود بر اساس شخصیتی اشرافی به نام «فالک فیتزوارین» (Fulk FitzWarin) ساخته و پرداخته شده است که بر علیه پادشاه جان (یکی از دشمنان رابین هود) شورش کرد.
زندگی «فالک فیتزوارین» بعدها به نوشته شدن افسانه قرون وسطاییِ خودش به نام « Fouke le Fitz Waryn» که شباهت هایی با داستان های رابین هود دارد، منجر شد. اگر واقعا زندگی او پایه و اساس شکل گیری داستان رابین هود باشد، تغییر نام خودش کار عاقلانه ای بوده چرا که نام «فالک فیتزوارین» اسمی نبود که بتواند در دل دشمنانش رعب و وحشت ایجاد کند!

کنفسسیوس (Confucius)
کنفوسیوس می گوید: «اگر نام ها نادرست باشند، سخن با حقیقت «چیزها» مطابقت ندارد. اگر سخن با حقیقت «چیزها» مطابقت نداشته باشد، امور نمی تواند به موفقیت برسد!» این کلام واقعا عمیق است ... و عمیقا مشکل ساز! (اتفاقا «امور» با «دروغ» بیشتر به موفقیت می رسند!) بر اساس تحقیقات، «کودکان دروغگو»، بزرگسالان موفقی خواهند شد و «بزرگسالان بسیار موفق»، دروغ هم می گویند! در مورد کنفسیوس، ایرادات یکی دوتا نیستند!
این سخن (نقل قول) به ما می گوید که حقیقت نیاز است تا سخنی صحیح باشد، اما اگر این سخن از کنفسسیوس نیست، پس کل ماجرا صحیح نیست و حقیقت ندارد!
مطمئنا اگر کنفوسیوس واقعا وجود نداشته است، نقل قول از او دروغ است، به این معنا که این «سخن» و «نقل قول» از ایشان با حقیقت «چیزها» مطابقت ندارد. پس در اشتباه بودن؛ نقل قول درست است، که به نظر می رسد فوق العاده اشتباه است! (کلا شیر تو شیر است! اگر کنفسسیوس واقعا وجود داشت و آدم بزرگی بود که از این حرف ها نمی زد!) و سردرگمی درباره «کنفوسیوس» در اینجا به پایان نمی رسد!
تاریخدانان معتقدند که او در ایالت «Lu» در چین متولد شده است، و بنیانگذار مدرسه «تفکر» و «فلسفه» چین به نام «Ru» می باشد اما در مورد «کنفسسیوس» چندین سند تاریخی موجود است و بسته به این که شما به کدام یک از این اسناد مراجعه کنید، ایشان می تواند یک «آرمانگرای غیرقانونی»، یک «سیاستمدار بلندپایه» و یا یک «ابرقهرمان» قرن پنجم پیش از میلاد باشد!
در واقع، بسیاری از گفته هایی که به کنفوسیوس نسبت می دهند، بحث انگیز است! (مانند جنابِ «خیام» خودمان که در طول تاریخ هر کس، هر چیز که دل تنگش می خواست گفته و منسوب به ایشان کرده است!) به یقین سوالاتی که «سقراط چینی» در ذهن انسان ایجاد می کند، بسیار بیشتر از پاسخ هایی است که می دهد!

ویلیام تل (William Tell)
ویلیام تِل یکی از قهرمانان مردمی کشور سوئیس است در اوائل قرن چهاردهم میلادی، زمانی که سلسله هپسبورگ (Hapsburg dynasty) اتریش این سرزمین را اداره می کرد، می زیسته است. یک مقام اتریشی دستور می دهد چوبی را در یکی از میدان های اصلی شهر «آلتدورف» (Altdorf) نصب کنند و کلاهی را بر آن بالای آن چوب بگذارند و شهروندان سوئیسی را موظف می کند که هنگام عبور از مقابل آن، به احترام کلاه از سر بردارند!
یک روز «تل» به همراه پسرش از مقابل آن چوب و آن کلاه گذشت و حاضر به احترام گذاشتن به آن نشد، در پاسخ، اتریشی ها او را مجبور کردند که از فاصله 120 قدمی سیبی را که بر بالای سر پسرش نهاده شده بود با تیروکمان بزند. او با مهارت سیب را هدف قرار داد و پس از آن شورش کوچکی را علیه حاکمان اتریشی به راه انداخت و رهبری کرد؛ البته این کارها را احتمالا بعد از این که ابتدا یک شلوار نو برای پسرش خرید، انجام داد!
این اسطوره، اساسا نسخه سوئیسی رابین هود است، و احتمالا مانند قهرمان جنگل شروود، هرگز وجود خارجی نداشته است. داستان «سیب» شباهت بسیار به یک قصه بومی متعلق به قوم وایکینگ ها دارد که به احتمال زیاد در طول تاریخ وارد ادبیات سوئیس شده است و وطن پرستان سوئیسی آن را به عنوان اسطوره ای برای اتحاد و مقابله با اشغالگران اتریشی به خدمت خویش در آورده اند!

سون تسو (Sun Tzu)
کتاب «هنر جنگ» قرن های متمادی به عنوان راهنمایی برجسته در مورد چگونگی رهبری و پیروزی در جنگ مورد احترام بوده است؛ پس چه کسی بهتر از «تسو»؛ یکی از رهبران نظامی چین باستان و جنگاوری که می دانست چطور بجنگد و چطور پیروز شود؟!
او همچنین می دانست که چگونه نظم و انظباط و روحیه جنگجویی را در سپاهیان خود زنده نگهدارد، چرا که داستان گردن زدن دو تن از مردان دربار که نزد پادشاه هم محبوبیت بسیار داشتند، فقط برای این که به دیگر درباریان نشان دهد هیچ کس از نظم و مجازات در امان نخواهد بود، را بسیار روایت کرده اند.
اما در حال حاضر، بسیاری گمان می برند که آیا اصلا «سون تسو»یی وجود داشته است؟! در حال حاضر تاریخ شناسان هیچ اطلاع دقیقی از چگونگی پیدایش کتاب «هنر جنگ» ندارند، جز این که از مقطعی در تاریخ، به صورت اتفاقی و معمولا بر تکه های به هم دوخته شده از نی خیزران، سر بر آورده و در دسترس نظامیان و تاریخ نویسانی که به آن نیاز داشتند قرار گرفته است!
هیچ سندی در دست نیست که «سون تسو» در آن، ادعای نوشتن این کتاب را کرده باشد و حتی داستان گردن زدن آن درباریان بیچاره هم فاقد سند تاریخی و به احتمال زیاد، افسانه پردازی است.
کاملا منطقی به نظر می رسد که «سون تسو» تنها یک نام ادبی باشد و نه یک شخصیت حقیقی؛ و محتویات کتاب «هنر جنگ»، عصاره درس ها، تجربیات، تئوری ها و استراتژی های نظامی نسل اندر نسل فرماندهان نظامی چین باستان باشد که در آن کتاب گرد هم آمده است.
مشخصا این که چگونه هنوز هزاران سال پس از پیدایش آن، در سرتاسر جهان مطالعه می شود و از آن آموزش می بینند، بیانگر این است که این کتاب یک «مشاور جامع جنگاوری» است، و خیلی بعید است که تنها از سلول های خاکستری یک نابغه بی رحم نظامی نشأت گرفته باشد!
اِرل (Earl): یکی از عناوین نجیب زادگان انگلیس است که مقامی بالاتر از یک «ویسکونت» (Viscount) و پایین تر از یک مارکوئس (Marquess) دارد.