به گزارش اکونا پرس،

داستان از آنجایی شروع میشود که غاده به درخواست سید محمد غروی به دیدار امام موسی صدر در مجلس اعلای شیعیان میرود. امام موسی از نوشته‌های زیبای غاده تعریف میکند و میپرسد: "شما کجا مشغول هستید؟ " غاده میگوید: "در یک دبیرستان دخترانه درس میدهم. " امام موسی صدر از غاده میخواهد که با آنان همکاری داشته باشد، اما وی قبول نمیکند. امام موسی صدر میگوید: "به تو پول بیشتری میدهیم و با ما کار کن"، اما غاده باز هم قبول نمیکند و با ناراحتی میرود. امام موسی صدر به دنبال غاده میرود و با تواضع عذرخواهی میکند و میپرسد: "چمران را میشناسی؟. " غاده میگوید: "اسمش را شنیده ام. "

غاده از جنگ ناراحت بود و دل دیدن کسانی که در خون و هیاهو و جنگ شریک باشند را نداشت. اما امام موسی صدر اصرار داشت که او چمران را ببیند.

امام موسی صدر به غاده میگوید: "چمران این طور نیست. ایشان دنبال شما می گشت. ما موسسه ای داریم برای نگهداری بچه‌های یتیم. فکر میکنم کار در آنجا با روحیه شما سازگار باشد. من میخواهم شما بیایی آنجا و با چمران آشنا شوی. " بالاخره غاده قول می دهد که به دیدن چمران برود.

شش هفت ماه از این قرار می گذرد، اما غاده هنوز به موسسه نرفته بود. اسم چمران برای غاده همراه با جنگ بود و او دوست نداشت چمران را ببیند.

تا اینکه سید غروی هدیه ای به غاده می دهد. هدیه تقویمی است که دوازده نقاشی بر روی آن است. یکی از نقاشی‌ها زمین‌های کاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی شمع کوچکی می سوخت که نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک بود. زیر این نقاشی به عربی شاعران‌های نوشته بود: من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم و کسی که به دنبال نور است این نور هر چقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد بود.

بالاخره یک روز غاده همراه با یکی از دوستانش به موسسه می رود. فردی را که لبخند بر لب داشت را به او معرفی می کنند و می گویند: چمران است. غاده جا میخورد. فکر می کرد آدمی که نامش با جنگ گره خورده است، آدم قسی است، اما لبخند و آرامش مصطفی او را غافل گیر میکند. غاده از دوستش میپرسد: "مطمئنی که این آقا چمران است؟! "

مصطفی تقویمی می آورد. همان تقویمی که سید غروی به غاده داده بود. غاده میگوید: "من این را دیده ام. " مصطفی میپرسد: "از کدام تابلو بیشتر خوشتان آمد؟. " غاده می گوید: "شمع. شمع خیلی مرا متاثر کرد. این شمع. این نور. انگار در وجود من است. من فکر نمیکردم کسی بتواند معنای شمع و از خود گذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان بدهد. این را کی کشیده؟ من خیلی دوست دارم ببینمش، آشنا شوم. " مصطفی میگوید: "من! "

غاده پس از این ماجرا و آشنایی با مصطفی در موسسه آغاز به کار میکند و در نهایت همراه و همسفر مصطفی میشود. او پس از شهادت چمران نیز در فعالیت‌های انقلابی حضور داشت و در ستاد جنگ‌های نامنظم فعالیت داشت.

در ادامه تصاویری از همراه و همسفر شهید چمران را میبینید:

 

غاده جابر؛ همراه و همسفر لبنانی شهید

غاده جابر؛ همراه و همسفر لبنانی شهید

غاده جابر؛ همراه و همسفر لبنانی شهید

غاده جابر؛ همراه و همسفر لبنانی شهید

غاده جابر؛ همراه و همسفر لبنانی شهید

غاده جابر؛ همراه و همسفر لبنانی شهید