به گزارش اکونا پرس،

همه آنهایی هم که نمی‌دانستیم وقتی وزیر ورزش با دوربین و بوق و کرنا به کمپ تیم ملی رفت و این پاداش را هنوز عرق بازیکنان و کادر فنی خشک نشده به آنها داد تا خدایی نکرده حرفش ذره‌ای بالاوپایین نشود، متوجه شدیم.

وزیر سریعا این پاداش را شخصا به کمپ رساند تا بچه‌های تیم‌ملی احتمالا خرجی کم نیاورند و با روحیه مضاعف به دیدار بعدی بروند. نوش‌جان‌شان، زحمت کشیدند. شکرخدا و از قرار معلوم دولت هم آنقدری دارد که سریعا به وعده‌اش وفا کند! اما همان روز در وزارتخانه‌ای دیگر که سروکارش عوضِ چهره‌های معروف با مردمانی است که تاثیرگذارترین افراد جامعه هستند، اوضاع به گونه‌ای

دیگر بود.

وزیر آموزش‌وپرورش باز هم شرمنده بخشی از کارکنانش شد و معلمانی که پاداش‌شان ماه‌هاست به تعویق افتاده، جلوی این وزارتخانه تحصن کردند. آنها هم مانند فوتبالیست‌های‌مان پاداش‌شان را می‌خواهند. اما این پاداش و آن پاداش به قول اهلِ منطق تنها «مشترک لفظی» است.

آن کجا و این کجا؟ چند هزار دلار برای جوانی که این پاداشِ ۹۰ دقیقه تلاش‌اش و خرج یک ماهش است کجا و نصف همان پاداش برای زحمت سی‌ساله زن یا مردی که در آستانه بازنشستگی، سالخوردگی، کم‌توانی، شروع بیماری و احتمالا هزاران خرج و بدهی انباشته شده است کجا؟ معلمانی که اگر سر وقت پاداش ناچیزِ خود را برای کاری که همیشه شنیدیم شغل انبیاست می‌گرفتند شاید ۱۰ متر از خانه‌ای، ۵۰ سکه طلا‌یی یا خودروی تولید داخلی می‌توانستند بخرند و اگر همین امروز (نه فردایی که نمی‌دانیم چه می‌شود) به آنها پاداش‌شان را بدهند ۵ متر همان خانه، ۲۰ سکه و [هیچ] خودرو می‌توانند بخرند. همه‌ ما وضعیتِ معلم‌های‌مان را می‌دانیم و همه‌ ما تنها ۱۲ اردیبهشت با گفتن چند حرفِ نوستالژیک دِین‌مان را

ادا می‌کنیم.

اما این را مساله خود نمی‌کنیم که واقعا چرا باید چنین باشد؟ چرا معلمی بعد از ۳۰ سال کار که در فرهنگ و حتی شرع ما شغلی والاست چنین باید در معیشت، زندگی روزمره و وصول حقش دچار مشکل شود؟ احتمالا معلم‌های متحصن وقتی خبرهای فوتبالی را می‌شنوند خود را ملامت خواهند کرد که بچه‌هایی را از پای فوتبالِ حیاط به کلاس درس کشاندند و از آنها پرسیدند علم بهتر است یا ثروت؟‌ ای کاش فوتبال همانقدر مهم و کارساز بود که عادل فردوسی‌پور، آقای صدر و دیگر عشاق فوتبال می‌گفتند و معلم‌های ما هم با بردِ تیم‌ملی رنج‌شان کاسته می‌شد و دست‌های خالی‌شان بعد از عمری زحمت پر؛ تا به جای تحصن در آفتابِ داغ به فکر سور و سات بازی بعد باشند.