حمید ابوطالبی - اعتدال نه متعلق به جریان یا حزب یا گروهی خاص است، و نه ما می‌خواهم گفتمانی در برابر گفتمان‌های موجود تعریف کنیم، و نه این‌که تقابلی ایجاد نماییم.

وجود دو گفتمان در جامعه یک جبر است هم نمی‌پذیرم و این را همان سترونی اندیشه می‌دانم.

این را هم می‌فهمم که اصولاً سازندگی توان تبدیل شدن به گفتمان را ندارد؛ و سازندگی نمی‌تواند یک هویت باشد و حتا نمی‌تواند هویت‌آفرین هم باشد.

شما اگر مبنا را سازندگی قرار بدهید معنایش این است که هر کسی بهتر از ما ساخت، بهتر از ماست. معنای منطقی‌اش این است که ما مترو می‌سازیم و هر کسی بهتر از ما مترو ساخت بر ما اولویت دارد. بنابراین سازندگی به عنوان یک روش، قابلیت تبدیل شدن به گفتمان را نداشت و ندارد.

مرحوم آقای هاشمی خودش هم دنبال گفتمان‌سازی به این شکل نبود. در حالی که اصلاحات و عدالت‌ورزی قابلیت تبدیل شدن به گفتمان را داشت و دارد. اما رویکرد من چیز دیگری است و آن ناظر به فروپاشی اندیشه‌ای و سیاسی جناح‌ها و سازمان‌های موجود در کشور است.

این واقعیت که اصلاحات همان‌قدر اصول‌گرا شده است که اصول‌گرایی اصلاح‌طلب شده است؛ و اصول‌گرایی همان‌قدر تغییر کرده که اصلاح‌طلبی دچار تحول شده است؛

هر دو جناح به یک میزان به ضرورت نگاه نو و تبیین جدید رسیده‌اند. زمانی که در سال 13۹۲ اعتدال به صحنه آمد نوعی نگرانی توأم با استقبال در سازمان یا جامعۀ سیاسی کشور یا پالِتی پدید آمد.

همۀ آنانی که گذشتۀ سیاسی داشتند کوشیدند به‌نوعی مسئولیت‌های کارهای سیاسی انجام‌داده را به دوش دیگران بیندازند. مسئولیت‌گریزی در پالِتی ایران بعد از انقلاب، یک اپیدمی شده است. حتا در میان بزرگان پالِتی هم این امر وجود دارد.

شما این روزها کی بود کی بود در مورد دولت‌های نهم و دهم زیاد می‌بینید و تلاش برای توجیه حمای‌های غلیظ دینی و سیاسی؛ یا سایر موارد دیگر که نمی‌خواهم وارد بحث آن شوم.