اتفاقات سال‌های پایانی احمدی نژاد کلیدی بر قفل انتخابات شد، در دولت اول آقای روحانی وضعیت بغرنج اجتماعی و اقتصادی، رقابت بر سر القای مفهوم امید و نوعی امیدواری که کورسویی را در دل جامعه روشن کرده بود، باعث گسیل مردم به پای صندوق های رای بود، از آنجاییکه ما اساسا ملت انتظاریم، همیشه منتظریم که شاید اتفاقی ویژه رخ دهد، اتفاقی فراتر از مناسبات طبیعی، «کسی می آید و کاری می کند» چه بسا این فرهنگ در بسیاری از مواقع هم راهگشا است، آنجا که سوپاپ اطمینان جامعه در حال متلاشی شدن است و همین فرهنگ انتظار، حالتی از انتظار مثبت را در جامعه تزریق می کند و جلوی نا بسامانی ها را برای مدتی خواهد گرفت، از سویی این نوع از انتظار، اثرات مخرب هم دارد. جامعه را منفعل می کند، جامعه ای که فکر می کند «همین است که هست» هر پیشامدی را در خور شأن فعلی می بیند و تغییر را به تعویق خواهند انداخت تا شاید کسی بیاید و کاری بکند، و از این رهگذر ضربه های مهلکی در آینده جامعه مشخص خواهدشد، چرا که انفعال در جامعه مرگ تدریجی احساس تغییر را سبب خواهد شد. اواخر دولت احمدی نژاد تحریم ها گسترده تر شد، فشار های اقتصادی فزاینده، بیکاری به میزان بالایی افزایش یافت و حاشیه های زیادی ذهن مردم را درگیر کرد و بار دیگرفکر تغییر، از زیر خاکستر ذهن های منفعل رخ نمود، مردم آمدند و با مشارکت ۷۳ درصدی به نماینده ای که مدعی بود ایده های ایشان را عملیاتی می کند و رشد را بار دیگر به اقتصاد و گشایش را به تنگناهای اجتماعی بر می گرد‌اند، رأی دادند. تا سال ۹۶ اوضاع رو به بهبود گذاشت، برجام به فرجام رسید، رسانه ها در بیان عقاید آزادتر شدند و نوعی امید اقتصادی و اجتماعی در جامعه نمایان شد، همزمان فشارهای سیاسی رو به افزایش بود و مردم دستاوردهایی که از قِبَل انتخاب خود داشتند را در معرض تعرض دیدند پس بار دیگر اعتماد کردند و پا به کارزار انتخابات گذاشتند، اینبار هم با درصد بالایی رای دادند اما با گذشت زمان کمی از استقرار دولت، شرایط دگرگون شد؛

برجام متوقف شده بود، رشداقتصادی شیب نزولی داشت، اعتراضات به نقطه حساس رسیده بود، مردم دچار سرخوردگی شده بودند، درگیری با غرب، ترور سردارسلیمانی و سقوط هواپیمای اوکراینی نوعی از بهت اجتماعی را سبب شد و در نهایت با مشارکت حداقلی در انتخابات مجلس روبرو بودیم، دراین میان پدیده ای بنام کرونا هم مزید بر علت شد تا امید در جامعه رنگ ببازد، اعتمادها خدشه دار شود و صدالبته که در این اثنی ایجاد شور انتخاباتی بسیار دشوار است، “امید” می خواهیم که نداریم، “اعتماد” می خواهیم که به سبب عملکرد مسوولین به شدت آسیب دیده، رقابت هم که بنظر نمی آید اساسی باشد و در چنین فضایی مشارکت حداکثری محلی از اعراب ندارد. در حال حاضر نامزدهایی مورد تایید هستند که نماینده تمام بخش‌های جامعه نخواهند بود و این یعنی ریزش رأی بخش زیادی از جامعه، از طرفی دو سناریو محتمل است، کاندیداهای فعلی شعار می دهند که معمولا هم شعارها معطوف به حل مشکلات امروز است، در این حالت یا باقیمانده مردم مشارکت بالا دارند و ر أی می دهند که نشان از پذیرش مواضع کاندیداها است، یا با مشارکت بسیار پایین مواجه می شویم که نشان از عدم اعتماد دوباره مردم به شعارهای زمان کاندیداتوری است و اینکه اساسا نامزدها برنامه ای که بتواند اقناع عمومی را انجام دهد ارائه نداده اند. توجه کنید؛ نامزدی که نیامده، قول یارانه ۴۵۰ هزارتومانی می دهد، در جایی که از وزرای قبلی اقتصاد در دولت فعلی(دولت روحانی) می گوید: «دولت ماهانه بیش از 3 هزار میلیارد تومان یارانه می‌پردازد و شب‌هایی که قرار است یارانه بپردازیم، شب مصیبت عظمای دولت است»، این کاندیدا یا به درستی شرایط را درک نکرده، یا اساسا صحبت از این اتفاق را برای ۴ سال اول نمی کند، که هر دو جای تأمل دارد. نامزد دیگری نیامده می گوید: ۵۰۰ میلیون تومان به اشتغال، ازدواج و مسکن زوجین جوان وام خواهیم داد! در جایی که جوانان ما برای وام ۷۰ میلیونی ازدواج با مشکلات بسیاری دست به گریبانند! لازم است دو نگاه را تبیین کنیم؛ نگاه مردم و نگاه مسؤولین، مردم با هوشیاری و وقوف به حق خود بر اساس قانون اساسی اقدام کنند و اگر رأی می دهند به فردی با برنامه اعتنا کنند آنهم نه برنامه های شعارگونه، بلکه برنامه های قابل حصول، کاندیداها نیز آگاه باشند که نجات کشتی که همه با هم سوار بر آن هستیم، بستگی به شعارهای واقعی و دارای قابلیت اجرا دارد و هم اراده در اجرایی کردن آنها بعد از انتخاب، چه اینکه شاید این آخرین فرصت برای بازگرداندن اعتماد ملی باشد.