در سال های اخیر و به خصوص پس از عصر حاکمیت فضای مجازی که هژمونی و نفوذ رسانه های مکتوب را به چالش کشیده است، شاهد ظهور بحرانی زیر پوستی در متن ساختار مدیریتی و بافت اجتماعی و فرهنگی جامعه هستیم که محتوا و معنای بسیاری از کلمات و مفاهیم را به نفع سطحی نگری و ساده سازی استحاله کرده است و اگر فکری به حال آن نشود می تواند با تداوم خود و مزمن شدن عوارض آن عملا ساختار فرهنگ و اندیشه را با مشکلات و بحران هایی عجیب و پر دامنه مواجه کند.

 

یکی از مصادیق مفاهیمی که مورد هجوم و حمله این ساده سازی و سطحی نگری قرار گرفته است را در سیاسی شدن و سیاسی دیدن پدیده ها و تحولات اجتماعی می توان سراغ گرفت ، به گونه ای که از فرهنگ تا اقتصاد، از اجتماع تا ورزش ، از ادبیات تا سینما و از هنر تا فلسفه ، به جای نگاه حرفه ای و تخصصی و فنی به هر کدام از عرصه های مهم اجتماعی ، سیاست زدگی مزمن و ساده سازی مفهومی به مثابه بدیل و آلترناتیو قرار گرفته است و همین موضوع به عنوان کاتالیزور و محلل بحران ها سبب شده است.

در هم تنیدگی و پیچیدگی خود ساخته و مصنوعی بحران ها عملا کار را به جایی رسانده است که فکر می کنیم تنها راه اصلاح و تقویت سیستم های اجتماعی و اقتصادی موجود غلبه و سیطره سیاست با قرائت و خوانش های روشنفکرانه و در پیش گرفتن کلبی مسلکی در مواجهه با مشکلات و نواقص و کاستی هاست.

از کمترین اثرات چنین نگاهی ، رواج تحلیل های تخت و تک بعدی و تک ساحتی است که راه حل برطرف شدن مشکلات کشور را فقط در عرصه رسمی قدرت می بیند و چشم خود را بر ظرفیت ها و استعداد ها و حتی مسئولیت و نقش اجتماعی می بندد.

به جرات می توان ادعا کرد این نگاه نادرست و گزینشی که در اکثر موارد و مقاطع همراه با انگیزه های سیاسی خاص و جهت دار بوده است مبنا و اساس به هدر رفتن و عدم بهره وری سالم و درست از نیروی اجتماعی در بحران های ملی و مشخصا مشکلات فرهنگی و معیشتی مردم است، توجه به این مساله و تلاش برای زدودن آثار این تفکر می تواند با کمک به نمود و ظهور مفاهیمی مانند اقتصاد اجتماعی در دل راهبرد های کلان جامعه شناختی نیروی عظیم اجتماعی را در یک همسویی استراتژیک که از تداخل و تزاحم به دور باشد در کنار مجموعه حاکمیت و نهاد های حاکمیتی قرار دهد و در یک جهش بزرگ فکری و گفتمانی، ایران را در جایگاه و مرتبه ای از توسعه یافتگی و پیشرفت قرار دهد که ضعف ها و اهمال های صورت گرفته در سالهای اخیر را جبران کند.

شرط اصلی این شیفت فکری و تحول گفتمانی، بستر سازی، تسهیل و آگاه سازی جامعه ای است که این روز ها در مظان و معرض سیل اطلاعات درست و غلطی قرار است که در بستر شبکه های مجازی در حال انتقال و چرخش هیولاوار خود است.

 این سخن به معنای پذیرش تحدید و انسداد فضای مجازی در جامعه ایران نیست، بلکه به این مفهوم است ‌که اگر نگاه های درست و رویکرد های علمی و فنی در حوزه های کلانی مانند فرهنگ به رسمیت شناخته نشود و تکثر از یک واژه به یک فضیلت تبدیل نشود و انحصار طلبی در مفاهیم و معانی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی پایان نپذیرد می تواند جامعه غنی و ریشه دار ما را در سطحی از آگاهی های کاذب و قشری گرفتار کند و قدرت تحلیل و توان تفکر و اندیشه ورزی را از بخش های مهمی از جامعه و حتی طبقات مسلط اجتماع سلب نماید. در این راستا می توان مدیریت شهری و اصولا شهر به عنوان سوژه اصلی و مفهوم کلی مورد توجه دستکاه مدیریت شهری را به عنوان مثال برگزید.

 سالهاست توافق و تفاهم عرصه غیر رسمی شهر و ساحت رسمی مدیریت شهری به توافقی مشترک بر سر مفاهیم کلان شهری نرسیده اند و اندیشه و تفکر شهری یا همان الهیات شهری و محکمات فلسفی و علمی آن در بستر بی توجهی به حال خود رها شده است ، این مساله توانسته است جریان شناسی فرهنگ شهری و تبار شناسی شهر سازی و شهر نشینی را در انحصار محیط های آکادمیک و تئوریک صرف و مطلق گرفتار نماید و عملا مدیریت شهری را از یک ظرفیت مهم محروم نماید و نگاه سیاسی به شهر و بدل کردن شهرداری به عنوان نهادی اجتماعی را به مجموعه ای سیاسی را به دنبال بیاورد.

آنچه امروز می خواهیم تلاقی و مفاهمه شهروند و شهردار بر شهر است که سیاست را فرو می کاهد و مشارکت را فربه می سازد ، از همین جاست که مشارکت اجتماعی مقوم سیاست گذاری شهری مطلوب و کارآمد خواهد شد.