در بررسی واقعه عاشورا ابعاد مختلفی را می توان دید، پویید، درباره آن ابعاد فکر کرد و درعمل به شایستگی از این موضوعات الگو گرفت. 

توجه کنیم اگر فقط یک بعد از ابعاد عاشورا پر رنگ شود بقیه ی منظرها که هرکدام علومی سخت دست یافتنی، برای زندگی دنیوی است به حاشیه کشیده خواهند شد. 

همه کسانی که داریم برای امام حسین (ع) سینه می زنیم، هیئتی ها، حوزه ای ها، منبری ها، دلسوختگان مکتبش،همه وهمه یک ظلم عظیمی را در بطن پرداخت به موضوع کربلا وواقعه عاشورا مستتر کرده ایم، گویی قومی، قومی را کشت، دلهایی سوختند، مردمانی گریستند یا در آنسو دلهایی شاد شدند و هلهله سر دادند. تمام

پس هدایتش چه بوده؟ روشنگری اش چه بوده؟ دفاع از حق مظلوم چه نقشی داشته است؟ آن شب تبلوری از احساس، ایمان، ادب، خضوع و خشوع در برابر آفریدگار، تن ندادن به ذلت، فداکاری ورشادت، دلشوره و امید، خطابه هایی روشنگرانه، مطاع ناچیز دنیا را به دنیای ابدی وزندگی جاودان فروختن و خدایی شدن نفس انسانی را می توان بوضوح مشاهده کرد. 

حالا که در فضای ماه عزیز و پربرکت محرم قرار گرفته ایم می طلبد در منابر مختلف هم به بعد عاطفی و هم به ابعاد مختلف دیگر این قیام بزرگ پرداخت، شاید همین عدم شناخت است که متاسفانه خیلی از جوانهای ما به ابعاد مختلف آن ایام آشنا نیستند و سوالات خود را آنگونه که باید پاسخ نمی گیرند بنابراین دچار حاشیه هایی می شوند که شاید برگشت به جاده اصلی، کاری بس دشوار شود. 

لذا روشنگری واقع بینانه و بدور از هر نوع هیاهو لازمه جامعه جوان امروزما است. 

در بعد عاطفی درهرجایی ازعالم به شهادت کودک شش ماهه بالب تشنه اشاره کنیم نه دل مردم که دل سنگ هم آب می شود. در هر کجای هستی اگر بگوییم دختری سه ساله بی بابا و با لب تشنه، چه مصیبت هایی را به جان خرید و با او چه کردند، دل سنگ آب خواهد شد. درهرکجای گیتی بگوییم جنگی بود دشمنی را (به زعم خودشان) کشتند. از کشته که کاری بر نمی آید چرا ابدان مطهرشان را لگدمال سم ستور کردند؟ این ماجرا هر کجا تعریف شود بی شک نه تنها انسان ها بلکه تمام موجودات عالم اشک ماتم خواهند ریخت. این عبارت از امام صادق (ع) است که می فرمایند: ماهیان دریا به مصیبت جد مظلوم ما گریه کردند، پرندگان آسمان و همه موجودات آن بر مظلومیت جد ما گریستند. مردم عزیز ما در رسانه ها و منابر به تفصیل این مسائل را شنیده اند. سالها پیش که ماه محرم با فصل سرما توام شده بود عزیزی از تهران به قصد زیارت و عزاداری به سمت قم حرکت می کنند. برف سنگینی این دوست را با خانواده گرفتار جاده میکند، ماشین خاموش می شود، هر چه دست تکان میدهد آن هم در وضعیتی ناگوارهیچ احدی به داد ایشان نمی رسد. شب هفتم در برف می ماند و دستش کوتاه از همه جا به داخل ماشین رجوع میکند از همسر خواهش میکند که طفل قنداق شده ی شیرخواره را به او بدهد. طفل را که بررو دست می گیرد، ماشین اول، ماشین دوم، سوم وچهارم یکی حوله میاره، دیگری پتو، آن دیگر آب گرم و چهارمی شیر، با خود می گفتند چه شد؟! مردم بچه شیرخوار را که دیدند طاقت نیاوردند و امداد نمودند. خب حضرت حسین (ع) هم که بچه شیرخواره دچار به عطش را با حالت تلظی [موقعی که آب به ماهی نمی رسد و او لب ها را بهم می ساید] بر روی دست گرفتند و تقاضای آب کردند؟ آنجا محشر بوده؟ چه خبری بوده است؟ به چه منطقی؟ به چه حکمی؟ دقت کنیم این داستان را هرکجای عالم بگیم اصلا فارغ از دین، مذهب واعتقاد، همگان اشک خواهند ریخت. این بعد عاطفی عاشوراست. ابعاد حماسی آنجا که عباس (ع) شیرمردانه شمشیر می زدند.  

خضوع و خشوع در برابر امام زمان، فرمانبرداری ازامام زمان در سخت ترین شرایط، خضوع در برابر امام زمان در مشوش ترین حالات، هم امیدها به او بسته اند هم او ناامیدی را نامید کرده است، با لب تشنه معرفت وجودی اش اجازه نوشیدن آب فراط به او نمی دهد! اینها داستان نیست اتفاقات واقعی تاریخ است. اگر با تمام این سختی ها که امام بر خود وخانواده خود ارزانی داشت عاشورا را تک بعدی ببینیم جفا کردیم، در حق انسانیت. شور حسین بجا است و باید هم باشد، لازم است اما کافی نیست. بنظر بعد عقلانی و تفکری عاشورا غالب تر می نماید که متاسفانه کمتر به این مهم توجه شده است. 

امام حسین (ع) از اول آمدند تا آخرین لحظه فکر مردم را به کار انداختند. تعقل ایشان را درگیر کردند. چه بسا بعضی فکرهایشان قفل شده بود. «افلا یتدبرون القران و لو کان من غیرالله لوجدوا فیه اختلافاکثیرا»: آیا در[معانی] قرآن نمی اندیشید؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیاری می یافتند. 

«افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها»: بعضی به قلب، عقل و روح و فکرشان قفل خورده است. 

«صم بکم عمی فهم لا یرجعون»: آنان از (شنیدن حق) و (از گفتن حق) گنگ و از (دیدن حق) کورند. 

امام حسین علیه السلام چه کردند؟ ببینید قصه مرگ یعنی پایان زندگی هر آن چه بودی و هرآنچه داشتی! «اذاجاء عجلهم لا یستأخرون ساعه ولا یستقدمون»: هنگامی که سرآمد آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تاخیر می کنند نه بر آن پیشی می گیرند. «کل من علیها فان»

امام حسین آمدند تا با یاد مرگ این خفتگان دنیا را بیدار کنند. چه خبره؟ دنیا هرچقدر هم که برامون لذیذ باشه، شهوتش، شهرتش، ثروتش، زینتش وریاستش با چشم بر هم زدنی به پایان خواهد رسید. ما باید فکر کنیم که برای بعد از مرگ چه کاشته ایم ومنتظردرویدن چه محصولی هستیم؟! این یعنی تفکر، همان چیزی که امام (ع) به دنبال پویایی آن بودند. امیر المونین (ع) بابای نازنین این آزادمرد همه دوران، فرمودند دوچیز را فراموش نکنید: خدا و مرگ را، آنجا که پیامبر اکرم می فرمایند: کفی بالموت واعظا: مرگ برای اندرز گرفتن بس است. دوست من در جاده ی زندگی درایستگاهی بنام مرگ باید پیاده بشویم، دارا وندار، ظالم ومظوم، حاکم ورعیت، کافر و مومن.

«لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید»: [به او می گویند] واقعا که از این [حال سخت] در غفلت بودی، اما ما پرده ات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است. 

مقایسه دنیا وآخرت در نامه حضرت به برادرشان محمدبن حنیفه آمده که فرمودند: «فکان الدنیا لم تکن و کان الاخره لم تزل»: مثل اینکه دنیا اصلا وجود نداشته وآخرت همیشگی بوده و هست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.