«وحید گریه» همبازی دوران کودکی ما بود. فرقی نمی‌کرد فوتبال بازی کنیم یا خر پلیس! قایم باشک یا وسطی، به هر حال برای همگی اینها پایه بود و در یارکشی ها و سیاست گذاری های اولیه هم حتما باید حضور می‌داشت.

خوب بازی می کرد و نقش مهمی در پیروزی ها داشت. اما خدایی ناکرده اگر حس می کرد به رغم تلاش‌هایش، بازی آنطور که توقع داشته پیش نرفته و از همه بدتر احتمال باخت وجود دارد، یک جوری کاسه کوزه همه را بهم می‌ریخت و با چند قطره اشک و بغض و پا به زمین کوبیدن، کاری می کرد بازی نیمه کاره تمام بشود.

از خطا کردن های بی‌مورد تا دعوا راه انداختن به این خاطر که چرا توپ یکی از بچه های تیم مقابل به موتور پدرش خورده! او استاد واگذار کردن بازی نیمه تمام اما بحران زده به دیگرانی بود که هنوز دلشان می‌خواست در آرامش بازی کنند و اتفافا امید به بُرد داشتند. فرمول بازی با وحید گریه این بود: یا می‌برم یا بروید خانه‌هایتان!

طبیعی است که بچه هایی که رگه هایی از جاه طلبی در وجودشان بود، هم‌تیمی او بودند و در برنده شدن‌های همیشگی او شراکت داشتند. بقیه اما تن می‌دادند به خفت تماشای این نمایش مسخره! جالب اینجاست که در نبود وحید، سبک و سیاقش توسط هم‌تیمی ها رعایت می‌شد و همه می‌دانستند که برنده همیشه برنده است و بازنده... بگذریم!

این روزها قطعی آب و برق، هدیه تابستانی دولت به مردم ایران است و آنقدر یکپارچه و هماهنگ اعصاب ها را بهم ریخته که دیگر کسی توان فکر کردن درباره بالا رفتن قیمت ها و نایاب شدن کالاها و حتی واکسن هایی که قرار بود تا الان حداقل ۳۰ – ۴۰ درصد مردم از آن بهره‌مند شده باشند، را ندارد.

در این شرایط مسئولان و وزیران و حتی شخص رییس جمهور برخوردشان به گونه ای‌ است که انگار دیگر وظیفه‌ای ندارند! انگار چون قرار است قدرت را به گروه دیگری واگذار کنند، حالا دیگر مسئول به هم ریختن کاسه و کوزه مملکت نیستند.

حق هم دارند البته! آنها دیگر برنده این میدان نیستند. باخت که قطعی است؛ بدو بدو برای مملکت چرا؟!

مردم هم این وضعیت را به درستی حس کردند و دیگر توقعی از دولت فعلی ندارند. سری به شبکه های اجتماعی و بخش نظرات سایت های خبری اگر بزنیم، با کوهی از انتقادات ریز و درشت مواجه هستیم که نوشتند: ای کاش زودتر اینها بروند و تیم جدید بیاید! شاید واکسینه شویم! شاید کالاهای اساسی کمی ارزان شد! شاید قبل از اینکه یخچال و لباس‌شویی و تلویزیون خانه هایمان بسوزند، مشکل قطع برق حل شد.

شاید اگر نتیجه انتخابات جور دیگری پیش می‌رفت و نام یک نفری که دولت محترم بیشتر دوستش می‌داشت از صندوق ها در آمده بود، الان هم در وین توافق کرده بودیم، هم واکسن زده بودیم، هم مشکل نیروگاه‌ ها یک دفعه حل می‌شد. اما خب سرنوشت آنطور رقم خورد که وحید گریه؛ ببخشید! دولت دوازدهم انگیزه ای برای ادامه نداشته باشد.

چه می‌شود کرد... امید که دولت سیزدهم اهل گریه و زاری نباشد!‌